Web Analytics Made Easy - Statcounter

بین الملل تابناک: پروفسور استفن والت اندیشمند برجسته آمریکایی با انتشار مقاله ای در مجله آمریکایی فارن پالیسی در رابطه با ریشه های شکل گیری منازعه اخیر میان مقاومت فلسطین و اسرائیل به مقصر اصلی این بحران و جنگ پرداخته است و عنوان کرد که سیاست های آمریکا عامل اصلی وقوع این جنگ است. 

استفن والت در این مقاله نوشته است: 

در حالی که اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها، سوگوار جان‌باختگان و با نگرانی چشم انتظار خبری از مفقودان هستند، بسیار دشوار است که در برابر تمایل به جستجوی کسی برای سرزنش، مقاومت کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

اسرائیلی‌ها و حامیانشان می‌خواهند تمام سرزنش را متوجه حماس کنند که بی گمان مسئول مستقیم حمله وحشتناک هفتم اکتبر به غیرنظامیان اسرائیلی است. کسانی هم که همدلی بیشتری با مسئله فلسطین دارند، این فاجعه را نتیجه‌ ی ناگزیر دهه‌ها اشغال و برخوردهای خشن و مستمر اسرائیل با مردم فلسطین می‌بینند. دیگرانی هم تاکید دارند که مسئولیت این اتفاق، متوجه همه طرفهاست و هر کس که یک طرف را کاملاً بی‌گناه و دیگری را کاملاً گناهکار ببیند، هرگونه توانایی در داوری منصفانه را از دست می دهد.

بی گمان، بحث در مورد اینکه کدامیک از طرف های این هماوردی بیشترین گناه را دارد، موجب می شود که دیگر علل مهمی نادیده گرفته شوند که به نزاع دیرپا میان اسرائیلیان صهیونیست و عرب‌های فلسطینی مرتبط هستند. حتی در هنگامه بحران کنونی هم، نباید بینش خود درباره این عوامل را از دست بدهیم چرا که تاثیرات آن عوامل، ممکن است حتی بعد از متوقف شدن نبرد کنونی نیز همچنان پژواک خود را داشته باشد.

انتخاب یک نقطه تاریخی برای شروعِ ردیابی علل این منازعه، ذاتا برای هر پژوهشگری متفاوت و دلبخواه است (کتاب "دولت یهودی" تئودور هرتسل در سال 1896؟ اعلامیه بلفور در سال 1917؟ شورش اعراب در سال 1936؟ برنامه تقسیم (سرزمین فلسطین توسط) ملل متحد در سال 1947؟ جنگ عربی-اسرائیلی در سال 1948 یا جنگ شش روزه در سال 1967؟). اما من از سال 1991 شروع می‌کنم، زمانی که ایالات متحده به عنوان یک قدرت خارجی بی‌رقیب در امور خاورمیانه ظاهر شد و تلاش کرد تا یک نظم منطقه‌ای را که به منافع اش خدمت می‌کرد، برپا کند.

در این بافت و پس زمینه گسترده‌تر، حداقل پنج اپیسود (صحنه، رخداد) یا عنصر کلیدی وجود دارد که به ما کمک می کند به وقایع تلخ دو هفته گذشته برسیم.

کنفرانس صلح مادرید و نادیده گرفتن ایران

صحنه نخست، جنگ اول خلیج فارس و رخداد پس از آن در سال 1991 بود: کنفرانس صلح مادرید. جنگ خلیج فارس، نمایشی شگفت‌ از نیروی نظامی و هنر دیپلماتیک ایالات متحده بود که تهدیدی را بر طرف کرد که صدام حسین علیه موازنه قدرت منطقه‌ای ایجاد کرده بود. با نزدیک شدن به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده اکنون محکم پشت فرمان نشسته بود. رئیس‌جمهوری وقت آمریکا، جرج اچ. دبلیو. بوش، وزیر امور خارجه اش، جیمز بیکر و تیم با تجربه خاورمیانه ای آنها با آگاهی از این فرصت، در اکتبر 1991 کنفرانس صلحی را تشکیل دادند که نمایندگانی از اسرائیل، سوریه، لبنان، مصر، اتحادیه اقتصادی اروپا و یک نمایندگی مشترک اردنی/فلسطینی را شامل می‌شد.

گرچه این کنفرانس نتایج ملموسی نداشت – چه رسد به یک توافق نهایی صلح - اما شالوده ای را برای یک تلاش جدی در جهت ایجاد نظم منطقه‌ای صلح‌آمیز فراهم کرد. وسوسه انگیز است که فکر کنیم، اگر بوش پدر در سال 1992 دوباره انتخاب می شد و تیم او فرصت ادامه کار می یافت، چه دستاوردهایی حاصل می شد.

با این حال، کنفرانس مادرید، یک کاستی سرنوشت ساز داشت که تخم دردسرهای بعدی را کاشت: ایران برای شرکت در این کنفرانس دعوت نشد و در واکنش به این نادیده شدن بود که نشستی از نیروهای "طردگرا یا مخالف صلح rejectionist" را سازمان‌دهی کرد و به گروه‌های فلسطینی، از جمله حماس و جهاد اسلامی، که پیش از این به آنها توجهی نداشت، روی آورد. همانطور که تریتا پارسی در کتاب خود به نام "اتحاد خائنانه Treacherous Alliance" می گوید: "ایران خود را به عنوان یک قدرت منطقه‌ای کلیدی می‌دید و انتظار داشت در میز گفتگوها حاضر باشد" زیرا مادرید "تنها به عنوان کنفرانسی برای بحث درباره منازعه اسرائیل و فلسطین تشکیل نشد بلکه بعنوان لحظه ای تعیین کننده در شکل‌دهی به نظم جدید خاورمیانه دیده می‌شد." واکنش تهران به کنفرانس مادرید، عمدتاً منظری راهبردی داشت و نه ایدئولوژیک: هدفش این بود که به ایالات متحده و دیگران نشان دهد که اگر منافع ایران مورد توجه قرار نگیرد، می‌تواند تلاش آن‌ها برای ایجاد نظم جدید منطقه‌ای را به خطر اندازد."

دقیقاً هم همین اتفاق افتاد، بمب گذاری های انتحاری و دیگر کردارهای افراطی خشونت زا، فرآیند گفتگوهای اُسلو را در خطر انداخت و حمایت اسرائیل از راه حلی بر پایه گفتگو را  کمرنگ کرد. با گذر زمان، هرچه که افق صلح دور و دورتر و هرچه که روابط میان ایران و اغلب کشورهای غربی تباه‌تر می شد، پیوندها میان حماس و ایران هم قوت می گرفت."

حمله آمریکا به افغانستان و عراق

رویداد مهم دوم، ترکیب فاجعه‌بار حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001 و سپس یورش سال 2003 ایالات متحده به عراق بود. تصمیم به یورش به عراق چندان ارتباط محکمی با منازعه اسرائیل و فلسطین نداشت، هرچند حکومت صدام حسین به انحاء مختلفی از آرمان فلسطینی‌ها حمایت می کرد. دولت جرج دبلیو بوش معتقد بود که سرنگون کردن صدام تهدید متصور تسلیحات کشتار جمعی عراق را از بین خواهد برد، گوشزدی خواهد بود برای دشمنان آمریکا، ضربه گسترده‌تری به تروریسم خواهد زد و مسیری را برای تغییرات رادیکال در کل خاورمیانه در راستای خطوط دموکراتیک فراهم خواهد کرد.

اما چیزی که به آن رسیدند، یک باتلاق پرهزینه در عراق و بهبودی چشمگیر در جایگاه استراتژیک ایران بود. این تغییرِ تراز قدرت در منطقه خلیج فارس، عربستان سعودی و سایر کشورهای عربی این منطقه را به نگرانی انداخت و ذهنیت مشترک تهدید از سوی ایران شروع به دگرشی دوباره در روابط منطقه‌ای به شیوه‌هایی تاثیرگذار کرد، از جمله دگرگونی در روابط برخی دولت‌های عربی با اسرائیل. ترس از "تغییر رژیم" توسط ایالات متحده، ایران را هم تشویق کرد تا مخفیانه در پی دستیابی به توانایی سلاح‌ هسته‌ای برآید که این نیز به نوبه خود منجر به افزایش مستمر ظرفیت غنی‌سازی این کشور و تشدید تحریم‌های ایالات متحده و سازمان ملل شد.

خروج ترامپ از برجام

در نگاهی به پشت سر، سومین رویداد کلیدی، تصمیم ترامپ رئیس‌جمهور پیشین ایالات متحده به خروج از برنامه جامع اقدام مشترک یا برجام و روی آوردن به سیاست فشار حداکثری بود. این تصمیم احمقانه، چندین پیامد ناخوشایند داشت: ترک توافق برجام به ایران اجازه داد برنامه هسته‌ای خود را دوباره آغاز کرده و به توانایی ساخت عملی سلاح هسته‌ای بسیار نزدیکتر شود. همچنین کارزار فشار حداکثری موجب شد ایران حملاتی را به محموله ها و تاسیسات نفتی در خلیج فارس و عربستان سعودی انجام دهد تا به ایالات متحده ثابت کند که تلاش برای تسلیم رژیم یا سرنگون کردن آن، بدون هزینه و ریسک نخواهد بود.

همانطور که انتظار می‌رفت، این تحولات، نگرانی‌های عربستان را بیشتر کرد و تمایل آنها به ایجاد زیرساخت‌های هسته‌ای را افزایش داد و همانطور که نظریه واقع‌گرایی پیش‌بینی می‌کند، ذهنیت تهدید فزاینده از سوی ایران، همکاری امنیتی خاموش اما معناداری را میان اسرائیل و چندین کشور عربی خلیج فارس به پیش راند.

توافق صلح ابراهیم

چهارمین تحول، باصطلاح توافق‌های ابراهیم بود که از جنبه هایی، گسترش منطقی تصمیم ترامپ برای ترک برجام بود. منتقدان گوشزد کردند که این توافق‌ها، کمک چندانی به آرمان صلح نمی کند زیرا هیچ یک از دولت‌های عربِ طرف این توافق ها، نه خصومت فعالی با اسرائیل داشتند و نه از توان آسیب رساندن به آن برخوردار بودند. دیگرانی هم هشدار دادند که صلح منطقه‌ای تا زمانی که سرنوشت 7 میلیون فلسطینی که زیر کنترل اسرائیل زندگی می‌کنند، حل و فصل نشود، یک توهم است.

دولت بایدن هم تقریبا همان مسیر را ادامه داد و در دو سال گذشته هیچ اقدام معنی‌دار برای متوقف کردن حمایت دولت بسیار دست راستی اسرائیل از کردارهای خشونت‌آمیز شهرک نشینان اسراییلی انجام نداد، خشونت هایی که منجر به افزایش کشتار و مهاجرت فلسطینی‌ها شد. بایدن و تیمش پس از ناکامی در اجرای وعده انتخابی برای بازگشت فوری به برجام، تمرکز اصلی خود را بر اقناع عربستان سعودی به عادی‌سازی روابط با اسرائیل در مقابل تضمین امنیتی ایالات متحده و شاید دسترسی به فناوری هسته‌ای پیشرفته ایالات متحده گذاشتند.

انگیزه این تلاش در واقع، کمتر به منازعه اسرائیل و فلسطین ربط داشت و بیشتر برای جلوگیری از نزدیکی عربستان سعودی به چین انجام می‌شد. پیوند زدنِ تعهد امنیتی برای عربستان سعودی با عادی‌سازی با اسراییل، در اصل روشی بود تا مخالفت کنگره با یک توافق ویژه با ریاض را خنثی کند. به نظر می رسد که مقام های ارشد دولت بایدن هم همانند بنیامین نتانیاهو و هیئت‌وزیرانش، بر این گمان بودند که هیچ گروه فلسطینی ای نمی‌تواند این فرآیند را ناکار کرده یا از شتاب آن بکاهد یا توجه عمومی را به مصائب فلسطینی ها جلب کند.

متاسفانه، شایعه این توافق، انگیزه‌های قدرتمندی به حماس داد تا ثابت کند که این فرضیه اشتباه است. پذیرش و درک این واقعیت، به هیچ وجه عملکرد حماس و به ویژه خشونت‌های عمدی آن را توجیه نمی‌کند؛ تنها نشان می دهد که تصمیم حماس به دست زدن به یک اقدام - و به ویژه زمان‌بندی آن – واکنشی بود به تحولات منطقه‌ای که تا حد زیادی هم تحت تاثیر نگرانی های دیگری پیش رفته بودند.

میدانداری انحصاری فرآیند صلح توسط آمریکا

عامل پنجم یک رخداد واحد نیست، بلکه شکست کلی ایالات متحده در به سرانجام رساندن باصطلاح فرآیند صلح است. واشنگتن از زمان توافقات اُسلو (که همان‌طور که از نامش پیداست با وساطت دولت نروژ شکل گرفت) میدانداری انحصاری فرآیند صلح را در اختیار گرفت و تلاش‌های مختلفش در طول سال‌ها در نهایت به هیچ‌جا نرسید. رؤسای‌جمهور سابق ایالات متحده، بیل کلینتون، جرج دبلیو بوش و باراک اوباما، مکررا اعلام کردند که ایالات متحده - قدرتمندترین کشور دنیا در دوران معروف به "تک قطبی" - متعهد به دست‌یافتن به یک راه حل دو دولتی (دولت اسرائیل و دولت فلسطینی) است اما این هدف، اکنون دورتر از هر زمان دیگر و احتمالاً هم اساسا ناممکن شده است.

این عواملِ زمینه ای، از آن جهت اهمیت دارند که سرشت نظم جهانی آینده در حال تغییر است و چندین کشور صاحب نفوذ، "نظم مبتنی بر قانون" را که به شکلی متناوب و ناپایدار توسط ایالات متحده حمایت می شد، به چالش می کشند. چین، روسیه، هند، آفریقای جنوبی، برزیل، ایران و برخی کشورهای دیگر به صراحت برای یک نظام چندقطبی تلاش می‌کنند که در آن قدرت به شکل برابرتری به اشتراک گذاشته شود. آنها می‌خواهند دنیایی را ببینند که ایالات متحده دیگر به عنوان قدرت غیرقابل جایگزین شناخته نشود، یعنی قدرتی که انتظار دارد دیگران از قوانین او پیروی کنند در حالی که خود را مختار بداند که آنها را هر زمان که دلخواهش نباشند، نادیده بگیرد.

متاسفانه برای ایالات متحده، این پنج رخداد و پیامدهایشان بر منطقه، مهم‌ترین سوخت را برای موضع تجدیدنظرطلبانه کشورها فراهم کرد (همان‌طور که رئیس‌جمهور روسیه، ولادیمیر پوتین، هفته گذشته، فورا به آن اشاره کرد). آنها ممکن است بگویند: "فقط به خاورمیانه نگاه کنید. ایالات متحده بیش از سه دهه است که منطقه را به تنهایی اداره می‌کند، "رهبری" اش چه نتیجه ای داده است؟ ما در عراق، سوریه، سودان و یمن جنگ‌های ویران‌کننده می‌بینیم. لبنان در وضعیتی بحرانی است، لیبی در آشوب و بی‌نظمی است و مصر در مسیر فروپاشی حرکت می‌کند. گروه‌های تروریستی در هم تنیده شده و دهشت را در چندین قاره جهان انتشار می دهند و ایران همچنان به سلاح هسته‌ای نزدیک می شود. نه امنیتی برای اسرائیل هست و نه امنیت و عدالتی برای فلسطینی‌ها. دوستان من، این همان چیزی است که به دست می‌آورید وقتی اجازه می‌دهید واشنگتن همه چیز را اداره کند. نیت‌ آنها هر چه باشد، رهبران ایالات متحده مکررا به ما نشان داده‌اند که خرد و واقع بینی لازم برای تحقق نتایج مثبت را ندارند، حتی برای خودشان."

می‌توان به آسانی تصور کرد که یک مقام چینی اضافه ‌کند: "آیا می‌توانم اشاره کنم که ما روابط خوبی با همه در منطقه داریم و تنها منافع ضروری ما در آنجا دسترسی مطمئن به انرژی است. بنابراین ما متعهد به حفظ آرامش و صلح در منطقه هستیم، به همین دلیل در سال گذشته به ایران و عربستان سعودی کمک کردیم تا روابط خود را برقرار کنند. آیا این یک امر قطعی نیست که جهان از کاهش نقش ایالات متحده در آنجا و افزایش نقش ما سود می‌برد؟"

اگر فکر نمی‌کنید که چنین پیامی، خارج از محدوده امن جوامع فرا-آتلانتیک پژواک دارد، پس احتمالا به خوبی تامل نکرده اید. همچنین اگر شما هم فکر می‌کنید مقابله با چالش چینِ در حال خیزش، اولویت اصلی آمریکاست، شاید لازم باشد تأمل کنید که چگونه اقدامات گذشته ایالات متحده به بروز بحران فعلی کمک کرد و چگونه سایه گذشته در آینده نیز، جایگاه ایالات متحده در جهان را تضعیف خواهد کرد.

طی هفته گذشته بایدن و تیم سیاست خارجی اش در تقلا بودند تا بهترین تلاش خود را انجام دهند و به عبارت دیگر، بحرانی را مدیریت کنند که حداقل تا حدی ساخته دست خودشان بود. آنها شبانه روز برای محدود کردن آسیب، جلوگیری از گسترش تنش، مهار پیامدهای سیاسی داخلی و پایان دادن به خشونت تلاش می کنند. ما همگی باید امیدوار باشیم که تلاش‌های آنها موفق باشد اما همانطور که بیش از یک سال پیش اشاره کردم، تیم سیاست خارجی این دولت، مکانیک های ماهری هستند ولی معمار نیستند. در دورانی که معماری نهادی سیاست جهانی به مرور به یک مسئله کلیدی تبدیل می‌شود و به طراحی ‌های تازه ای نیاز دارد، آنها در  استفاده از ابزارهای قدرت ایالات متحده و مکانیزم‌های حاکمیتی برای حل مسائل کوتاه‌مدت، بسیار با کفایت هستند، اما در نگرشی منسوخ‌شده درباره نقش جهانی آمریکا گیر افتاده‌اند، از جمله نحوه مدیریت کشورهای مشتری خود در خاورمیانه. واضح است که آنها در فهم اینکه خاورمیانه به کجا می‌رود، اشتباه بدی داشتند و امروز هم استفاده از بانداژ - حتی اگر با انرژی و مهارت انجام شود - زخم‌های اساسی موجود را همچنان درمان نشده باقی خواهد گذاشت.
اگر نتیجه نهایی تلاش‌های کنونی بایدن و وزیر امور خارجه اش، آنتونی بلینکن، تنها این باشد که اوضاع به همان حالت قبل از 7 اکتبر بازگردد، باید نگران بود که بقیه دنیا به آن نگاه کند، به نشانه ناخرسندی و عدم تایید سرتکان دهد و به این نتیجه برسد که زمان آن رسیده که به رویکرد متفاوتی پرداخته شود.

 

 

منبع: تابناک

کلیدواژه: طوفان الاقصی پرونده قتل داریوش مهرجویی بیمارستان المعمدانی غزه فلسطین آمریکا خاورمیانه ایران اسرائیل فلسطین غزه استفن والت طوفان الاقصی پرونده قتل داریوش مهرجویی بیمارستان المعمدانی غزه فلسطین ایالات متحده ایالات متحده عربستان سعودی فلسطینی ها خلیج فارس منطقه ای هسته ای

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۹۴۱۳۷۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نظم جایگزین چین و آن چه آمریکا باید از آن بیاموزد

فرارو- الیزابت اکانومی؛ رئیس بخش مطالعات آسیا در شورای روابط خارجی آمریکا است. او مشاور ارشد وزیر بازرگانی چین در دولت بایدن و عضو ارشد در موسسه هوور در دانشگاه استنفورد بوده است.

به گزارش فرارو به نقل از فارین افرز؛ در حال حاضر جاه‌طلبی "شی جین پینگ" رئیس جمهور چین برای دوباره شکل بخشیدن به جهان غیر قابل انکار است. او می‌خواهد شبکه اتحاد‌های واشنگتن را منحل کرده و آن چه از آن تحت عنوان "ارزش‌های غربی" یاد می‌کند را از نهاد‌های بین المللی حذف نماید. او می‌خواهد دلار جایگاه فعلی اش در اقتصاد جهانی را از دست بدهد. در نظم چند قطبی جدید مدنظر شی، نهاد‌ها و هنجار‌های جهانی تحت تاثیر مفاهیم چینی در مورد امنیت و توسعه اقتصادی مشترک، ارزش‌های چینی درباره حقوق سیاسی تعیین شده توسط دولت و فناوری چینی قرار خواهند گرفت. در آن شرایط چین دیگر نیازی به جنگ برای رهبری نخواهد داشت و در هدف تعیین شده شی، نقش محوری چین تضمین خواهد شد.

شی در سخنرانی دسامبر گذشته خود گفته بود: "چین یک کشور بزرگ با اعتماد به نفس، باز و فراگیر است که بزرگترین بستر همکاری‌های بین المللی را ایجاد نموده و راهنمای اصلاح نظام بین المللی بوده است". او مدعی شد که برداشت اش برای نظم جهانی "جامعه‌ای با آینده مشترک برای بشر" از "ابتکار عمل چینی" به "اجماع بین المللی" تبدیل شد و با اجرای چهار برنامه چینی تحقق می‌یابد: ابتکارعمل کمربند و جاده، ابتکارعمل توسعه جهانی، ابتکارعمل امنیت جهانی و ابتکارعمل جهانی تمدن.

در خارج از چین چنین سخنرانی‌های دلپذیری عموما به خصوص از جانب مقام‌های امریکایی نادیده گرفته می‌شوند. علت مشخص است: به نظر می‌رسد تعداد زیادی از برنامه‌های چین در حال شکست یا عقب نشینی هستند. بسیاری از همسایگان چین به واشنگتن نزدیک می‌شوند. هم چنین اقتصاد چین متلاطم است. علاوه بر آن سبک دیپلماسی گرگ جنگجو ممکن است شی را راضی کند، اما از این طریق چین تعداد دوستان اندکی در خارج از کشور به دست خواهد آورد.

پیشنهاد‌های چین به بسیاری از کشور‌هایی که از نظم کنونی ناامید هستند و به حاشیه رانده شده‌اند قدرت می‌بخشد. ابتکارعمل‌های چین توسط یک استراتژی عملیاتی جامع با منابع خوب و منضبط پشتیبانی می‌شوند. این موضوع باعث جلب حمایت کشور‌های غیر دموکراتیک از چین از طریق عضویت در سازمان‌های چند جانبه شده است. چین موفق شده خود را عامل تغییرات خوشایند نشان داده و در عین حال ایالات متحده را به عنوان مدافع وضعیت موجودی که کم‌تر کسی آن را دوست دارد نشان دهد.

دستور بازی پکن با یک چشم انداز کاملا تعریف شده از نظم جهانی دگرگون شده آغاز می‌شود. دولت چین خواهان سیستمی است که نه تنها بر اساس چند قطبی گرایی بلکه براساس حاکمیت مطلق ساخته شده باشد. امنیت از این دیدگاه ریشه در اجماع بین المللی و منشور سازمان ملل دارد. حقوق بشر تعیین شده توسط دولت بر اساس شرایط هر کشور خواهد بود و توسعه به عنوان "کلید اصلی" برای همه راه حل‌ها قلمداد می‌شود. در چنین ایده آلی از سوی چین جهان شاهد پایان سلطه دلار آمریکا خواهد بود. این دیدگاه به گفته پکن در تضاد کامل با سیستمی است که ایالات متحده از آن حمایت می‌کند.

پکن مدعی است که چشم انداز ترسمی آن کشور منافع اکثریت مردم جهان را پیش می‌برد. چشم انداز چین طوری طراحی شده است که تقریبا برای همه کشور‌ها قانع کننده باشد. کشور‌هایی که دموکراتیک نیستند انتخاب‌های شان تایید خواهد شد. کشور‌هایی که دموکراتیک هستند، اما در زمره قدرت‌های بزرگ نیستند صدای بیشتری در نظام بین الملل به دست خواهند آورد و سهم بیش تری از مزایای جهانی شدن خواهند داشت. حتی قدرت‌های اصلی دموکراتیک نیز می‌توانند به این موضوع فکر کنند که آیا سیستم فعلی برای مقابله با چالش‌های امروزی مناسب است یا آن که چین چیز بهتری برای ارائه دارد.

شاید ناظران در امریکا بخواهند چشم شان را بر روی این واقعیت ببندند که نارضایتی از نظم بین المللی کنونی باعث ایجاد مخاطبانی در جهان شده که نسبت به پیشنهاد‌های چین رویکرد بازتری از خود نشان داده و از آن استقبال می‌کنند. نادیده گرفتن این موضوع از سوی سیاستگذاران امریکایی و غربی امری خطرناک خواهد بود.

برای بیش از دو دهه چین به "مفهوم امنیتی جدید" اشاره کرده است که هنجار‌هایی مانند امنیت مشترک، تنوع سیستم و چند قطبی گرایی را در بر می‌گیرد. در سالیان اخیر چین به این باور رسیده که توانایی پیشبرد چشم انداز خود را به دست اورده است. به همین منظور شی در اولین دهه زمامداری خود برنامه‌های جهانی‌ای را ارائه کرد از جمله ابتکارعمل کمربند و جاده در سال ۲۰۱۳، ابتکارعمل توسعه جهانی  در سال ۲۰۲۱ و ابتکارعمل جهانی امنیت در سال ۲۰۲۲ میلادی. هر یک از آن ابتکارعمل‌ها به نحوی در پیشبرد تحول نظام بین المللی و مرکزیت چین در آن نقش دارند. برنامه ابتکارعمل کمربند و جاده بستری برای پکن بود تا ضمن استفاده از ظرفیت مازاد صنعت ساخت و ساز چین به نیاز‌های زیرساختی اقتصاد‌های نوظهور و با درآمد متوسط رسیدگی کند.

ابتکارعمل توسعه جهانی به طور گسترده تری بر توسعه جهانی تمرکز دارد و چین را کاملا در جایگاه راننده قرار می‌دهد. چین در این راستا از طریق سازمان‌های همکاری مشترک از پروژه‌های در مقیاس کوچک حمایت می‌کند که به کاهش فقر، اتصال دیجیتال، تغییرات آب و هوا و سلامت و امنیت غذایی می‌پردازند. این اقدام اولویت پکن برای توسعه اقتصادی به عنوان مبنایی برای حقوق بشر را ارتقا می‌دهد. برای مثال، یک سند دولتی در مورد این برنامه کشور‌های دیگر را متهم می‌کند که "مسائل توسعه را با تاکید بر حقوق بشر و دموکراسی" به حاشیه رانده اند.

ابتکارعمل امنیت جهانی به عنوان سیستمی برای ارائه "خرد چینی و راه حل‌های چینی" برای ترویج "صلح و آرامش جهانی" قلمداد شده است. به گفته شی هدف از این ابتکارعمل آن است که از کشور‌هایی حمایت شود که ذهنیت جنگ سرد و یکجانبه گرایی را رد می‌کنند و معتقد به حل اختلافات از طریق گفتگو و مشورت بوده و از عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر حمایت می‌کنند. در پشت این لفاظی‌ها واقعیت آن است که چنین ابتکارعملی با هدف پایان دادن به سیستم‌های اتحاد ایالات متحده، ایجاد امنیت به عنوان پیش شرط توسعه و ارتقای حاکمیت مطلق و امنیت تفکیک ناپذیر طراحی شده است یا این تصور که امنیت یک کشور با هزینه دادن دیگر کشور‌ها تامین نشود. چین و روسیه از این مفهوم برای توجیه حمله روسیه به اوکراین استفاده کرده‌اند و استدلال می‌کنند که حمله مسکو به اوکراین برای متوقف کردن ناتو که در حال گسترش قلمرو به سوی روسیه بود امری ضروری بوده است.

با این وجود، استراتژی شی سال گذشته و با انتشار طرح تمدن جهانی در ماه مه ۲۰۲۳ تکمیل شد و این ایده را پیش می‌برد که کشور‌هایی با تمدن و سطوح توسعه متفاوت مدل‌های سیاسی و اقتصادی متفاوتی خواهند داشت.

این استراتژی مدعی است که دولت‌ها حقوق را تعیین می‌کنند و هیچ کشور یا مدلی وظیفه کنترل گفتمان حقوق بشر را ندارد. همان گونه که "کین گانگ" وزیر خارجه سابق چین گفت:"هیچ مدل واحدی برای حمایت از حقوق بشر وجود ندارد". بنابراین، از دیدگاه چینی یونان با سنت‌های فلسفی و فرهنگی و سطح توسعه خاص خود ممکن است تصور و عملکرد متفاوتی نسبت به چین نسبت به حقوق بشر داشته باشد، اما از دید زمامداران چین هر دو به یک اندازه معتبر هستند. رهبران چین سخت کار می‌کنند تا کشور‌ها و موسسات بین المللی را وادار به پذیرش چشم انداز جهانی خود کنند. استراتژی آنان چند سطحی است: انعقاد قرارداد‌های مهم با کشورها، ادغام ابتکارعمل‌ها یا اجزای آن‌ها در سازمان‌های چند جانبه و گنجاندن پیشنهادات آن‌ها در نهاد‌های حاکمیتی جهانی.

چین برخلاف ایالات متحده سرمایه گذاری زیادی در منابع دیپلماتیک لازم برای بازاریابی ابتکارعمل‌های خود انجام می‌دهد. آن کشور بیش از هر کشور دیگری سفارتخانه و دفاتر نمایندگی در سرتاسر جهان دارد و دیپلمات‌های چینی اغلب در کنفرانس‌ها سخنرانی می‌کنند و جریانی از مقالات را در مورد ابتکارعمل‌های مختلف چین در رسانه‌های خبری محلی منتشر می‌کنند.

این دستگاه دیپلماسی توسط شبکه‌های رسانه‌ای چینی به همان اندازه گسترده حمایت می‌شود. برای مثال، CGTN شبکه خبری بین المللی چین دو برابر شبکه خبری امریکایی "سی ان ان" دفاتر خارجی دارد و "شین هوا" سرویس خبری رسمی چین بیش از ۱۸۰ دفتر در سراسر جهان دارد.

کارشناسان آلمانی فاش ساختند که فناوری هواوی باعث مسدود شدن وب سایت‌ها در ۱۷ کشور جهان شده است. هرچه دولت‌ها هنجار‌ها و فناوری‌های چینی که آزادی‌های سیاسی و مدنی را سرکوب می‌کنند بیش‌تر بپذیرند پکن بیش‌تر می‌تواند حقوق بشر جهانی در نظام بین المللی کنونی را تضعیف کند.

علاوه بر این، شی نقش دستگاه امنیتی چین را به عنوان یک ابزار دیپلماتیک افزایش داده است. ارتش آزادیبخش خلق چین نیز در حال انجام مانور‌ها با تعداد فزاینده‌ای از کشور‌ها و ارائه آموزش به نظامیان در سراسر جهان است. برای مثال، سال گذشته چین بیش از ۱۰۰ مقام نظامی ارشد را از تقریبا ۵۰ کشور آفریقایی و اتحادیه آفریقا برای شرکت در سومین مجمع صلح و امنیت چین و آفریقا به پکن دعوت کرد.

چین استراتژی خود را با صبور بودن و فرصت طلبی تقویت کرده است. پکن منابع انبوهی را برای ابتکارعمل‌های خود فراهم می‌کند و به دیگر کشور‌ها درباره تداوم حمایت بلند مدت خود اطمینان خاطر می‌دهد و مقام‌های چینی را قادر می‌سازد تا در صورت بروز فرصت‌ها به سرعت عمل کنند. برای مثال، پکن برای اولین بار نسخه‌ای از ابتکارعمل جاده ابریشم سلامت را در سال ۲۰۱۵ اعلام کرد، اما توجه کمی به آن جلب شد. با این وجود، در سال ۲۰۲۰ آن کشور از پاندمی کووید-۱۹ برای دمیدن جان تازه‌ای به آن پروژه استفاده کرد. شی نطق مهمی در مجمع جهانی بهداشت ایراد کرد و چین را به عنوان مرکزی برای منابع پزشکی معرفی کرد.

ابتکارعمل کمربند و جاده چشم انداز ژئواستراتژیک و اقتصادی را در بسیاری از مناطق آفریقا، جنوب شرقی آسیا و به طور فزاینده‌ای در آمریکای لاتین تغییر داده است. برای مثال، هواوی ۷۰ درصد از تمام قطعات زیرساخت مخابراتی اینترنت نسل چهارم آفریقا را فراهم می‌کند.

بخشی از این که چرا تلاش‌های پکن در حال گسترش است به این موضوع ارتباط دارد که سیستم کنونی تحت رهبری ایالات متحده در بسیاری از نقاط جهان محبوبیت ندارد. آن کشور سابقه خوبی در مواجهه با چالش‌های جهانی مانند پاندمی ها، تغییرات آب و هوایی، بحران‌های بدهی یا کمبود مواد غذایی ندارد  که همگی به طور نامتناسبی بر آسیب پذیرترین افراد سیاره تاثیر می‌گذارند. بسیاری از کشور‌ها بر این باورند که سازمان ملل و نهاد‌های آن از جمله شورای امنیت توزیع قدرت در جهان را به اندازه کافی بازتاب نمی‌دهند. نظام بین الملل نیز توانایی حل مناقشات طولانی مدت یا جلوگیری از منازعات جدید را اثبات نکرده است و ایالات متحده به طور فزاینده‌ای خارج از نهاد‌ها و هنجار‌هایی که به ایجاد آن‌ها کمک کرد عمل می‌کند: اعمال تحریم‌های گسترده بدون تایید شورای امنیت، کمک به تضعیف نهاد‌های بین المللی مانند سازمان تجارت جهانی و در دوران دولت ترامپ خروج از توافق‌های جهانی.

سرانجام، چارچوب بندی دوره‌ای واشنگتن از نظام جهانی به عنوان سیستمی که بین خودکامه‌ها و دموکراسی‌ها تقسیم شده است بسیاری از کشور‌ها از جمله برخی از کشور‌های دموکراتیک را از خود بیگانه می‌کند.

حتی اگر چشم انداز چین به طور کامل محقق نشود آن کشور می‌تواند از این نارضایتی برای دستیابی به پیشرفت قابل توجهی در تحقیر مادی نظام بین المللی فعلی استفاده کند  مگر آن که جهان جایگزین معتبری داشته باشد.

بنابراین، ایالات متحده باید به شدت حرکت کند تا خود را به عنوان نیرویی برای تغییر سیستم معرفی نماید. . دورنمای امریکا باید با پیشبرد یک انقلاب اقتصادی و تکنولوژیکی آغاز شود که چشم انداز دیجیتال، انرژی، کشاورزی و سلامت جهان را به شیوه‌هایی فراگیر تغییر دهد و به رفاه جهانی مشترک کمک نماید. واشنگتن برخی از بلوک‌های سازنده این چشم انداز را از طریق شورای تجارت و فناوری ایالات متحده و اتحادیه اروپا، چارچوب اقتصادی هند و اقیانوس آرام و مشارکت برای سرمایه گذاری در زیرساخت جهانی به کار گرفته است. 

اقتصاد‌های نوظهور و کشور‌های غیر دموکراتیک از چشم انداز امریکا طرد شده اند. در نتیجه، واشنگتن باید ترتیبات منطقه‌ای مشابه آن چه را که با شرکای آسیایی و اروپایی خود ایجاد کرده برای آن کشور‌ها نیز در دستور کار قرار دهد. کشور‌های بیش تری باید وارد شبکه‌هایی شوند که واشنگتن ایجاد می‌کند تا زنجیره‌های تامین قوی تری ایجاد کند مانند آن چه که توسط قانون تراشه ایجاد شده است. هم چنین، برای کشور‌هایی مانند کامبوج و لائوس که از ترتیبات موجود مرتبط مانند چارچوب هند و اقیانوس آرام کنار گذاشته شده اند باید راهی به منظور عضویت در نظر گرفته شود. این کار باعث می‌شود ردپای توسعه امریکا گسترش یافته  و مسیر متفاوتی را در مقابل مسیر چین به دیگر کشور‌ها ارائه دهد.

هوش مصنوعی یک فرصت منحصر به فرد برای ایالات متحده ارائه می‌کند تا رویکردی جدید و فراگیرتر را نشان دهد. همان طور که کاربرد‌های کامل آن مورد توجه قرار می‌گیرد هوش مصنوعی به هنجار‌های بین المللی جدید و نهاد‌های بالقوه جدید نیاز دارد تا اثرات منفی آن را محدود کنند. ایالات متحده باید با کشور‌هایی غیر از متحدان و شرکای سنتی خود برای تدوین مقررات هوش مصنوعی وارد تعامل شود. این تلاش مستلزم آن است که واشنگتن به طور موثرتری از بخش خصوصی و جامعه مدنی ایالات متحده استفاده کند همان طور که چین از شرکت‌های دولتی و بخش خصوصی خود برای پیشبرد ایتکارعمل هایش استفاده کرده است.

در نهایت، برای جلوگیری از اصطکاک غیر ضروری ایالات متحده باید به تثبیت روابط ایالات متحده و چین از طریق تعریف زمینه‌های جدید همکاری، گسترش تعامل جامعه مدنی، کاهش لفاظی‌های بی مورد خصمانه، مدیریت استراتژیک سیاست خود در قبال تایوان ادامه دهد.

چین درست می‌گوید: نظام بین المللی نیاز به اصلاح دارد".  با این وجود، پایه‌های این اصلاح به بهترین وجه در صراحت، شفافیت، حاکمیت قانون و مسئولیت پذیری رسمی است که مشخصه‌های دموکراسی‌های مبتنی بر بازار در جهان است. نوآوری جهانی و خلاقیت لازم برای حل چالش‌های جهان در جوامع باز به بهترین وجه رشد می‌کند. شفافیت، حاکمیت قانون و پاسخگویی رسمی پایه و اساس رشد اقتصادی سالم و پایدار جهانی است و نظام کنونی اتحاد‌ها اگرچه برای تضمین صلح و امنیت جهانی ناکافی است، اما به مدت بیش از هفت دهه به جلوگیری از وقوع جنگ بین قدرت‌های بزرگ جهان کمک کرده است. چین هنوز نتوانسته اکثریت مردم کره زمین را متقاعد کند که نیات و توانایی هایش برای شکل دادن به قرن بیست و یکم مورد نیاز است.

دیگر خبرها

  • رسانه عبری: در اسرائیل هم دانشگاهیان معترض هستند
  • آپشن جدید خودرو‌های آمریکا
  • عقب‌نشینی آمریکا از تحریم گردان نظامی افراطی رژیم صهیونیستی
  • هشدار آمریکا به دیوان کیفری بین‌المللی پیرامون حکم بازداشت رهبران اسرائیل
  • آپشن جدید خودروهای آمریکا
  • (تصاویر) A-۱۰ Thunderbolt II؛ «گراز» ترسناک نیروی هوایی آمریکا
  • مسقط، مهم ترین تسهیل کننده دیدارهای غیرمستقیم ایران و آمریکا / چرا عمان تمایلی به نمایش قدرت دیپلماتیک خود ندارد؟/ عمان کانال گفت و گوی غیرمستقیم میان تهران-واشنگتن را باز نگاه داشته است
  • جلب اعتماد نیروی کار منجر به رشد بهره‌وری می‌شود
  • نظم جایگزین چین و آن چه آمریکا باید از آن بیاموزد
  • اسرائیل درمانده است ایران قواعد بازی را تغییر داد | این جمله یک اشتباه بزرگ از سوی بایدن بود